•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

داستان جذابیت


داستان جذابیت

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘

یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :

‘ اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی . ‘

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود . آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد . مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود .

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت :

‘برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود ! ‘

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند .

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

همسرم جواب داد :

‘من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم . ‘

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید

درد دل

اعتماد به نفس کاذب !


اعتماد به نفس کاذب !

توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی

در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است.

هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که

فقط یک پمپ داشت پیدا کرد و از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر و روغن اتومبیل را

بازرسی کند ، سپس برای رفع خستگی به قدم زدن در اطراف پمپ بنزین پرداخت...

هنگامی که به سوی اتومبیل خود باز می گشت ، دید که متصدی پمپ بنزین و همسرش گرم

گفتگو هستند. وقتی او به داخل اتومبیل برگشت ، دید که متصدی پمپ بنزین دست تکان می دهد

و شنید که می گوید :" گفتگوی خیلی خوبی بود."

پس از خروج از جایگاه ، هیلر از زنش پرسید که آیا آن مرد را می شناسد؟!

او بی درنگ پاسخ شنید که : بله می شناسد ، آنان در دوران تحصیل به یک دبیرستان می رفتند و

یک سال هم با هم نامزد بوده اند.

هیلر با لحنی آکنده از غرور گفت : هی خانم ، شانس آوردی که من پیدا شدم . اگر با اون ازدواج

می کردی به جای زن مدیر کل، همسر یک کارگر پمپ بنزین شده بودی...!

زنش پاسخ داد : عزیزم ، اگر من با او ازدواج می کردم ، اون مدیر کل بود و الان تو کارگر

پمپ بنزین بودی ...!!!

پارسی اندیشان

آیا نیوتن اشتباه کرده است!؟


آیا نیوتن اشتباه کرده است!؟




یک ریاضیدان هلندی - آمریکایی با برگزاری یکسری کنفرانسها و به لرزش درآوردن دنیای آکادمیک اظهار داشته که نیوتن اشتباه کرد و قانون جاذبه تنها یک توهم است.

به گزارش خبرگزاری مهر، این فیزیکدان و ریاضیدان 48 ساله هلندی - آمریکایی که "اریک ورلیند" نام دارد با ادعای بسیار شگفت انگیزی، تئوری جاذبه را که یکی از مهمترین قوانین فیزیک است به چالش کشید.

این ریاضیدان اولین دانشمندی نیست که قانون جاذبه نیوتن را به بحث کشیده است. در حقیقت دانشمندان دیگری نیز در گذشته تردیدهایی را نسبت به این قانون نشان داده بودند اما اکنون این فیزیکدان با اشاره به داستان کودکانه "لباس پادشاه" تاکید کرد: "پادشاه برهنه است. از مدتها قبل همه می دانستند که جاذبه وجود ندارد اما اکنون لحظه ای رسیده است که باید آن را داد بزنیم."

به گفته این دانشمند، جاذبه چیزی نیست جز اثر بصری یک علت نامرئی که در یک سطح واقعیت عمیق تر از ظاهر عمل می کند.

براساس گزارش نیویورک تایمز، تئوری ورلیند بیان می کند: "جاذبه وجود ندارد. تمام آن یک توهم است. جاذبه چیزی نیست جز شکلی از بی نظمی، یک عارضه جانبی از یک تمایل طبیعی به سمت آشفتگی."

ورلیند تازه ترین دانشمند از سری دانشمندانی است که از 30 سال قبل در حال رد قسمت به قسمت تئوری جاذبه نیوتن هستند.

ورلیند تازه ترین دانشمند از سری دانشمندانی است که از 30 سال قبل در حال رد قسمت به قسمت تئوری جاذبه نیوتن هستند. در دهه 70 جاکوب بکنشتاین و استفان هاوکینگ ارتباط میان سیاه چاله ها و ترمودینامیک را کشف کردند. در دهه 90 "تد یاکوبسن" سیاه چاله ها را مثل هولوگرامها (تصاویر سه بعدی که برای امنیت کارتهای اعتباری استفاده می شوند) نشان داد و خاطر نشان کرد که تمام آن چیزی به درون سیاه چاله های جهان کشیده می شوند همانند اطلاعات چاپ شده بر روی یک هولوگرام بر روی سطح خارجی سیاه چاله ها حضور دارد.

اریک ورلیند، مولف فرمول جبری ورلیند و ارائه دهنده این تئوری جدید یک برادر دوقلوی همسان به نام هرمن دارد.

زندگی این دو برابر به مدت طولانی همسان بود. این دوقلوها دو ریاضیدان بسیار برجسته هستند. هر دو در سال 1988 از دانشگاه اوتریخت هلند فارغ التحصیل شدند و هر دو برای ادامه تحصیلات خود در دانشگاه پرینستون به آمریکا رفتند و با دو خواهر ازدواج کردند و پس از مدتی هر دو طلاق گرفتند و تنها از اینجا به بعد مسیر زندگی آنها از هم جدا شد. به طوری که هرمن در پرینستون ماند و اریک تصمیم گرفت برای نزدیک بودن به فرزندانش به آمستردام برود.

تابستان گذشته درحالی که برای تعطیلات به جنوب فرانسه رفته بود یک دزد لپ تاپ، کلیدهای خانه و پاسپورت وی را به سرقت برد.

این دانشمند تعریف کرد: "مجبور شدم یک هفته بیشتر در آنجا بمانم و در این یک هفته به تئوری نیوتن فکر کردم و دریافتم که نیروی جاذبه تنها شکلی از بی نظمی و یا یک عارضه جانبی از تمایل طبیعی بشر به سمت آشفتگی است. تصور کنید که در یک روز گرم و شرجی موهای شما فر می خورد این تنها به این دلیل است که موهای شما راههای بیشتری برای پیچ خوردن در اختیار دارند تا صاف ماندن و بنابراین به سمت فر شدن می روند. بله. پادشاه برهنه است. این را همه می دانسیم اکنون زمان آن رسیده که آن را با صدای بلند فریاد بزنیم."
منبع: تبیان

نوشته ای برای آنان که خواندن را دوست دارند


نوشته ای برای آنان که خواندن را دوست دارند


« نوشته ای برای آنان که خواندن را دوست دارند » این عنوان مقاله ایست برگرفته از ماهنامه «دانش و مردم»، درباره آموزش ریاضی، که متن کامل آن را در زیر می بینید.
نوشته ای برای آنان که خواندن را دوست دارند
پرویز شهریاری
بشر برای این نیامده که کورکورانه و از روی نادانی کار کند، بلکه
باید پیوسته با آنچه نادرست است در جدال و با آنچه نارواست در
جنگ باشد.
ژوزف ارنست رنان

روش آموزش امروزی، دو جنبه و یک هدف دارد. دو جنبه آن عبارت است از: روش یادگیری و روش ارزیابی. هدف آن، تربیت آدمهایی است که بتوانند دشواریهای جامعه خود یا جامعه جهانی را حل کند. درباره روش یاد دادن سخنی نمیگویم، چون همه از آن آگاهیم و با آن بزرگ شدهایم و از نتیجه کم و بیش ناگوار آن هم، اطلاع داریم. روش ارزیابی و نحوه امتحان را هم میشناسیم. تمام شرطها را برای ترس و نگرانی دانشآموز فراهم میکنیم و بعد در یک جلسه کوتاه، زیر فشار روحی بیاندازهای، (دانش) او را (ارزیابی) میکنیم. من به نادرستی این روش، که به نظرم از بیخ و بن نادرست است، نمیپردازم و تنها به چند نکته جانبی آن اشاره میکنم.
زمانی که با یکی از همکارانم که حاضر نبود با افزودن تنها یک نمره، دانشآموزی را از (مردودی) نجات دهد، صحبت میکردم، به او که به دقت امتحان خود اطمینان داشت گفتم: اگر همین امروز، یک بار دیگر از دانشآموزانت امتحان بگیری و پرسشها را هم، تا حد همان پرسشهای بار اول قرار دهی، آیا میتوانی با اطمینان بگویی که همه آنها، همین نمره را خواهند گرفت؟ به طور طبیعی پاسخ او منفی بود. گفتم: اگر برای نمونه، یک هفته دیگر به دانشآموزانت وقت بدهی و بعد امتحان بگیری، چطور؟ باز معلوم بود که نمرهها تغییر میکند. گفتم: راهحل سادهتری انتخاب میکنیم، نه امتحان تازهای لازم است، نه دقت بیشتری. برای دانشآموزان، همین ورقهها را، با تغییر میزان نمرهای که به هر پرسش دادهای، دوباره تصحیح کن، از آنجا که ارزش هر پرسش را خودت معین کردهای، میتوانی به صورت دیگری آنرا تغییر دهی، آن وقت چه خواهد شد؟ روشن بود که باز هم نمرهها تغییر میکردند. گفتم: اگر با همین پرسشها و همین بارم، ورقهها را چند ماه دیگر، خودت تصحیح کنی، به شرطی که نمرههای امروز را فراموش کرده باشی، با تفاوت احتمالی که در روحیه امروز و آن روزِ تو به وجود میآید، آیا مطمئنی همین نمرهها را، روی ورقهها بگذاری؟ در اینجا هم پاسخ منفی بود.
خوب، این چگونه ارزشیابی است که با تغییر هر عاملِ کوچک آنف بدون اینکه در (دانش) فرد مورد آزمایش تغییری پیش آید، نتیجه را دگرگون میکند؟ گمان میکنم همین چند جمله، برای بیارزش بودن اینگونه ارزشیابی کافی باشد.
سالها پیش، در یکی از دبیرستانها، دانشآموزی داشتم که مرا به شگفتی میانداخت. هر وقت در کلاس چیزی از او میپرسیدم، با اطمینان و قدرت کافی پاسخ میداد. ولی برگهای امتحانی او، همیشه از متوسط هم اندکی پایینتر بود. تصمیم گرفتم، در یکی از جلسههای امتحان، بدون اینکه خود او متوجه شود، مراقب کار او باشم، او پیش از اینکه امتحان آغاز شود، روی مسئلهای که به ظاهر، ذهن او را به خود مشغول داشته بود، کار میکردچنان در خود فرو رفته بود که متوجه پخش پرسشهای امتحانی نشد. من هشداری به او ندادم. بیش از یک ساعت از وقت امتحان گذشت و او همچنان به کار خود مشغول بود. من تاب نیاوردم و به او اعلام کردم که روز امتحان است و وقت دارد تمام میشود. با ناراحتی نگاهی به پرسشها کرد. قلم را روی کاغذ گذاشت و آغاز به نوشتن کرد، بعد از نیم ساعت بلند شد و برگ امتحانی را تحویل داد و رفت. نمره امتحانی او، مانند همیشه درخشان نبود. ولی من متوجه شدم، او از آنهایی است که به راه فکری خود بیشتر اهمیت میدهد تا نمرهای که در کارنامهاش بیاید. این دانشآموز به سفارش من، و بر خلاف سفارش دیگران، رشته ریاضی را دنبال کرد و امروز یکی از صاحبنظران در رشته ریاضی است و در یکی از معتبرترین دانشگاههای جهان، به تدریس و تحقیق در ریاضیات مشغول است.
چه باید کرد؟ بی تردید من نمیتوانم نسخهای شفابخش ارائه کنم. من که عمری معلم بودهام و کم و بیش با شیوه مرسوم، تدریس کردهام، درد را بهتر میشناسم تا درمان را، درباره موضوع به این پیچیدگی چون آموزش، نباید منتظر بود، نسخهای فوری و قطعی پیدا شود. آنچه در اینجا میگویم و نتیجهای از تجربه معلمی من است، تنها میتواند نوعی مسکن تلقی شود، من از دو سفارش و یک پیشنهاد سخن خواهم گفت:
نخستین سفارش من این است که تا جایی که ممکن است، از کار انفرادی پرهیز کنیم و دانشاندوزی را به صورت یک کارگروهی درآوریم. باز هم از یک تجربه خود یاد کنم. این پیشآمد مربوط به زمانی است که من دانشجو بودم و درضمن در یکی از دبیرستانها تدریس میکردم. در آن دبیرستان، سه کلاس دوم دبیرستان وجود داشت که درس هندسه یکی از آنها به عهده من گذاشته شده بود. من، بعد از نزدیک به یک ماه، که با کلاس به اندازه کافی آشنا شده بودم، دانشآموزان را به گروههای سه نفری تقسیم کردم و در هر گروه یک دانشآموز به اصطلاح (قوی)، یک دانشآموز (متوسط) و یک دانشآموز (ضعیف) قرار دادم. رو به کلاس گفتم: من به فرد نمره نمیدهم و فرد را نمیشناسم. برای من گروه مطرح است. برای نمونه، وقتی شما امتحان بدهید، هرکسی باید برگ خودش را بنویسد، ولی من سه برگ هر گروه را به هم سنجاق میکنم، مجموع نمرههای سه گروه را به سه تقسیم میکنم و نتیجه را برای هر سه نفر میگذارم... حدس میزنید بازتاب این حرف در کلاس چگونه بود؟ دانشآموزان ضعیف خوشحال بودند، ولی فریاد دانشآموزان قوی بلند شد که: اگر دوست من درس نمیخواند، من چه گناهی کردهام؟ ولی من بیاحساس و بیتفاوت، روی تصمیم خود پای فشردم. دانشآموزان باور نکردند، ولی وقتی در سه ماه نخست، به همین ترتیب عمل کردم، به خود آمدند. البته حدس میزنید که من از طرف پدر و مادرها و مسئولان مدرسه، زیر چه فشار روحی قرار گرفتم. همه را تحمل کردم و در تصمیم خود تغییری ندادم. دانشآموزان به جان هم افتادند، وقتهای زیادی را در مدرسه میماندند و به هم کمک میکردند، به خانههای هم میرفتند، هر گروه از گروههای دیگر کمک میگرفت و در همه این موردها، دانشآموزان قوی به علت از دست دادن نمره خوب پیشقدم بودند. امتحان سه ماهه دوم را هم به همین ترتیب انجام دادم. تلاش دانشآموزان بیشتر شد و همراه با آن، فشار به من هم روزافزونتر بود، حتی در اثر شکایت پدر و مادرها، از طرف وزارت فرهنگ آن زمان، کسانی برای رسیدگی به این رفتار ظالمانه من به دبیرستان آمدند، ولی خوشبختانه تا بازرسها منتظر گزارشهای خود بودند، سال تحصیلی به پایان خود رسید و برنامه امتحانی آخر سال را دادند. نمرههای آخر سال را به ترتیب معمول دادم، یعنی نمره هرکسی را به خودش، نتیجه کار شگفتیآور بود. در کلاس من هیچکس نمره کمتر از 15 نداشت. همه از درس هندسه قبول شدند. و این معجزه کار گروهی بود. این تجربه نتیجه دیگری هم داشت. معلوم شد تقسیم دانشآموزان به (با استعداد) و (کم استعداد) آنطور که گمان میشود، ساده نیست و اگر روش کار درست باشد، بسیاری از (کماستعدادها) به گروه (بااستعدادها) میپیوندند، به جز همه این کارها، کارگروهی، رابطه انسانی بین دانشآموزان را تقویت میکند، از رقابتهای ناسالم آنها میکاهد و محیطی به وجود میآورد که هرکسی، خودش را مسئول سرنوشت دیگری هم میداند. باید عادت کنیم در تمام کارهای علمی، تکروی را کنار بگذاریم. شما آزمایش کنید، حتی اگر یک داستان را دو یا سه نفری با هم بخوانید و درباره آن بحث کنید، در مقایسه با مطالعه انفرادی چه نتیجههای شگفتانگیزی به دست میآورید. طبیعت کارگروهی ایجاب میکند که با بحث و انتقاد و خردهگیری همراه باشد و همین وضع، به سالمتر شدن رابطهی انسانی افراد و هم به عمیقتر شدن یادگیری دانش، کمک فراوان میکند.
و اما سفارش دوم من این است که در دانشآموزان، اعتماد به خود به وجود آورید. وقتی به کسی از چپ و راست، وصله بیشعوری و بیاستعدادی زده میشود، او به تدریج این اعتقاد دیگران را میپذیرد، اعتماد نسبت به خود را از دست میدهد و باور میکند که نمیتواند چیزی یاد بگیرد.
در همان دبیرستان و در کلاس دیگری، و باز هم در درس هندسه، دانشآموزی بود که همه دبیران و ادارهکنندگان مدرسه، از او به بدی یاد میکردند. پیش از آنکه من به کلاس بروم، مدیر مدرسه به من هشدار داد که مواظب این دانشآموز باشم، چون بیتربیت و بیشعور است. وقتی که من از درس ریاضی او پرسیدم، با لبخند تمسخرآمیزی به من گفت: من میگویم او بیشعور است و تو میپرسی، آیا ریاضیات را میفهمد یا نه؟ من با ترس و دلهره وارد کلاس شدم. میترسیدم، این دانشآموز، ناگهان برخیزد و صندلی یا چیزی دیگر، به سمت من پرتاب کند. برای اینکه او را بشناسم، دفتر کلاس را با خود بردم و دانشآموزان را یکی یکی صدا کردم. او هم مانند دیگران، با شنیدن نام خود برخاست و بعد نشست. مسئلهای را مطرح کردم. شکل آن را روی تخته کشیدم و به یاری خود دانشآموزان آغاز به حل آن کردم. گاه از این دانشآموز به اصطلاح (بیشعور) هم چیزی میپرسیدم، ولی تلاش میکردم، پرسش من طوری باشد که او پاسخ درست بدهد. هر بار که او پاسخ درست را میداد، با رضایت به او نگاه میکردم و میگفتم: آفرین، تو خوب میفهمی! نگاه او حاکی از آن بود که تمجیدهای مرا باور ندارد. همه به او میگفتند تو چیزی نمیفهمی و حالا کسی پیدا شده و به فهم او آفرین میگوید، ولی قیافه و بیان من جدی بود و به تدریج اطمینان پیدا کرد که من قصد مسخره کردن او را ندارم. گاهی میدیدم، در زنگهای تفریح به دنبال این و آن که: شما را به خدا، درس هندسه را به من بگویید. من تنها نزد یک نفر آبرو دارم و نمی خواهم اینجا هم آبرویم برود . و من هرگز نگذاشتم آبروی او برود. در تمام جلسه ها از او پرسیدم ، ولی همیشه به نحوی که او بتواند پاسخ درست را بدهد. این دانش آموز کم کم در درس هندسه راه افتاد و نسبت به آن علاقه مند شد. نزدیکی های پایان سال بود که پدرش به دیدار من آمد. او می خواست بداند من چه کرده ام که پسرش تا این اندازه به هندسه علاقه مند شده است ، در حالی که هنوز هیچ یک از درسهای خود را یاد نمی گیرد. پدرش می گفت حتی سر میز نهار هم ، همانطور که غذا می خورد، درباره مساله هندسه فکر میکند و در جیبش کاغذی آماده دارد که هر جا فرصتی پیش آمد، روی مساله مورد علاقه اش کار کند. به پدرش گفتم: من تنها به او فهمانده ام که بر خلاف آن چه همه می گویند ، او بی شعور نیست و می تواند همه چیز را بفهمد . البته، این موضوع را با روش خاص خودش گفتهام، نه با مذاکره روبه رو و صریح. این دانشآموز در آن سال از درس هندسه، نمره بسیار خوبی گرفت، ولی به دلیل نمرههای بسیار پایینی که در درسهای دیگر گرفته بود، مردود شد.. میبینید که اعتماد به خود معجزهگر می­­باشد، اعتقاد دارم هر آدمی میتواند دیگران را فریب دهد، ولی برای اینکه کسی بتواند خودش را فریب دهد، به نیروی روحی بی اندازهای نیاز دارد. ما همیشه درباره خود، با افراط و تفریط داوری میکنیم. به ویژه درباره قابلیتهای خود، خیلی کمتر از آنچه هستیم، تصور میکنیم، این به ویژه، درباره جوانها که خیلی زود زیر تلقین بزرگترها قرار میگیرند، بیشتر صدق میکند. بارها پیش آمده است، دانشآموزی را که گمان میکرده است درس را نمیفهمد، واداشته ام تا درس تازهای را چنان یاد بگیرد که بتواند آن را به همکلاسیهای خود درس بدهد و برای اینکه انگیزهای داشته باشد، با او قرار گذاشتهام که نمره تدریس او، همان نمره امتحانش خواهد بود و اغلب، از عهده این کار سنگین به خوبی برآمدهاند و با این موفقیت، چنان اعتمادی نسبت به خود پیدا کردهاند که دیگر از آن درس عقب نماندهاند، گروهبندی کلاسها به " قوی" و "ضعیف"، به شدت به دانشآموزان نسبت به قابلیت خود، لطمه میزند و آنها را از پیشرفت عادی خود باز میدارد. این برچسبها که بیشتر مطابق با واقع نیست و نتیجهای از " ارزشیابی" نادرست است، دانشآموز را به کلی در برابر خودش ناتوان و بیدفاع میکند و از مسیر پیشرفت بازش میدارد.
یکی از راه های دیگری که به دانش آموزان کمک می کند تا اعتماد بیشتری نسبت به خودشان پیدا کنند، این است که به بخش هایی از درس را که ساده تر است، نا تمام بگذاریم و نتیجه گیری کامل و دقیق را از خود آنها بخواهیم. تجربه نشان داده است که بیشتر دانش آموزان به خوبی می توانند، ضمن کار گروهی و به کمک یکدیگر، بدون یاری معلم، درس های علمی را فرا بگیرند. در این صورت معلم می تواند تنها نقش راهنما را داشته باشد و نارسایی استدلال های احتمالی آنها را اصلاح کند.
و اما درباره ی پیشنهاد: بیشتر دانش آموزان از این موضوع گله دارند که باید در همه ی زمینه های علم و ادب، آن هم به صورت انبوه و بی ارتباط به هم، مطالبی را یاد بگیرند، بدون اینکه ذوق و آینده ی آنها در نظر گرفته شود. در برخی از کشورها، برای رفع این دشواری، روش انتخاب واحد را در دبیرستان ها هم اجرا می کنند که تا اندازه ای وضع را بهتر می کند . ضمن اینکه انتخاب واحد هم، دشواری های دیگری را در پی دارد که به نوبه خود کم اهمیت نیستند . پیشنهاد من این است : درس های دبیرستانی را برای همه یکنواخت کنند . این درس ها باید شامل مطالبی باشد که دانستن آن ها برای هر فرد جامعه امروزی انسانی لازم است . این برنامه ها باید طوری تنظیم شود که در هر هفته به بیش از 20 ساعت درس نیاز نباشد تا بتوان تمام بعد از ظهرهای دانش آموزان را آزاد گذاشت ، در کنار درس های دبیرستانی ، کلاس های ویژه ای در همه رشته های گوناگون فرهنگ و هنر با راهنمایان معلمان خاص خود تدارک دیده شود که برای نمونه ، نام آن ها ( انجمن ) می گذاریم : انجمن ریاضیات ، انجمن فیزیک ، انجمن نقاشی ، انجمن موسیقی ، انجمن ورزش ، انجمن کشاورزی ... هر دانش آموز می نواند به میل خود و با راهنمای معلمان ، یکی از انجمن ها را برای خود انتخاب کند و یا در هیچ انجمنی شرکت نکند . برای نمونه ، کسی که انجمن ریاضی را انتخاب می کند ، در هفته به جز درس های دبیرستانی که برای همه مشترک است ، 12 ساعت تنها ریاضیات می خواند . انجمن ریاضی برنامه منظمی دارد و معلوم است در هر سال چه مطالبی باید خوانده شود . کسی که می خواهد تحصیل خود را بعد از دبیرستان ادامه دهد ، باید دوره 5سال یکی از انجمن ها را گذرانده باشد. در سال اول انجمن، می توان آن را تغییر داد . در ضمن دان آموزانی که انجمن ریاضی را انتخاب کرده اند ، این وظیفه را هم دارند که دانش آموزان کلاس صبح خود یا دانش آموزان کلاس پایینتر خود را در دوره عادی دبیرستان از نظر ریاضی تقویت کنند ، یعنی در واقع دستیار دبیر ریاضی باشند . از این ره به همکاری با دیگران و به عمیق تر کردن آگاهی های خود به احساس مسوولیت نسبت به سرنوشت همسالان خود ، علاقه مند می شوند .

منبع: درد دل های ناگفته معلمان

ناشنیده هایی از زبان فارسی آیا می‌دانستید

ناشنیده هایی از زبان فارسی آیا می‌دانستید

برخی‌ها واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟ آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.  

منبع: یاسر مولوی 

بیزارم



بیزارم

از نشستن روی صندلی که روحی را سر میکشد

از خوابیدن های بدون خواب!

و خواب دیدن ها در بیداری

از دویدن در پس ثانیه ها

و بی جواب گذاشتن خودم !



و خسته

خسته از انتظار های بی مورد

مرور هر روزه ی زندگی

گشتن بدنبال تفاوت های یکنواخت



شب را میپرستم

چون تکراری نمی شود

چون در سایه میتوانم آرام شوم

صدای جیر جیرک ها را دوست دارم

و صدای باد!

صدایی که در شب ، خودش را پیدا می کند

و چون تصویری در آینه پیدا نیست



روز ها خطرناکند!

گاهی خودم را بین دیگر تصویر ها گم میکنم

و گاهی به اجبار چشم هایم را می بندم

برای ندیدن تصویرم!



ای آدم!

به راستی چه گذشت بر تو؟

که اینگونه پست شدی!


اینگوونه در پس خیانت هایت میخندی و از پس نقابت می گریی .

پارسیان چگونه مینوشتند...


پارسیان چگونه مینوشتند...


تا کنون 2 بار در نوشته هایی درباره نگارش پارسی مطالبی(!) خوانده بودم اما نه چنین ریز

خوبه که برای شما هم بازگو کنم کوشش کنید زیاد غم گذشته و از دست رفته را نخورید

پارسیان برای نوشتن 7 نوع(!) خط(!)داشتن که هرکدام برای هدفی ویژه پرداخته شده بود

اطلاعات(!) زیادی از هر 7 تا در دست نیست اما درباره ی 4 تا از اون ها پژوهش های زیادی شده

و من درباره ی 3 تا از اونها اطلاعات(!) اندکی دارم که به شما هدیه اش میکنم:

یکی از این خط(!) ها ویژه ی حساب و کتاب و درآمد و هزینه های دیوان دولتی و مردم و ...

بوده است که از خطوط(!) دیگر متمایز(!) بوده

یکی دیگر که از خطوط(!) دیگر تمام تر بوده ویژه ی نوشتن نگاره(کتاب) های دینی و آسمانی بوده

و چیزی که بسیار منو غمگین کرد خطی(!) است که اکنون برایتان میگویم

چیزی در مایه های نشانه های هجی کردن انگلیسی که شیوه ی تلفظ(!) واژه را نشان میدهد بوده

به گونه ای که آواز ها و نوشته ها و سروده های پدران و نسل های گذشته شان را با چنین ریزبینی میتوانستند بخوانند که پدرانشان.

و چیزهایی که با این خط(!) نوشته میشد بدون هیچ دگرگونی در گذر زمان برجا میماند

و آوا ها و سروده ها جاودان میشدند

این افسانه نیست نشانه ی تاریخی(!) دارد.

منبع: پارسی اندیشان

روشهای فراگیری لغات


روشهای فراگیری لغات



به خاطر سپردن لغتهای یک زبان خارجی می تواند یکی از بخشهای خسته کننده در فراگیری زبان باشد. خوشبختانه روشهای مختلفی برای سرعت بخشیدن و نیز لذت بخش کردن آن وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم:



کارتهای نمایش (Flash cards)

استفاده از کارتهای نمایش سریعترین روش برای مرور لغاتی است که نیاز به تکرار دارند. این روش بسیار مؤثر و در عین حال کم هزینه است.

روش کار بدین صورت است که یک دسته کارت مقوایی، در اندازه‌ای که در جیب جا شوند، تهیه می‌کنید، در یک روی آن لغت انگلیسی را می‌نویسید و در سمت دیگر کارت معنی آن را به فارسی وارد می‌کنید. همانطور که کارتها را مرور می‌کنید، لغتها را به دو دسته تقسیم می‌کنید: آنهایی که معنی آن را فوراً به خاطر می‌آورید و آنهایی که به راحتی نمی‌توانید معنی آن را به خاطر آورید. به مرور لغتهایی که هنوز به آنها تسلط پیدا نکرده‌اید آنقدر ادامه می‌دهید تا اینکه مطمئن شوید آنها را بخوبی یاد گرفته‌اید.



دفتر لغت

سعی کنید حتماً یک دفتر لغت مناسب تهیه کنید و هر موقع که به لغت جدیدی برخوردید آن را در دفترتان یادداشت کنید. فقط به نوشتن لغت و معنی آن اکتفا نکنید. بعضی از مواردی که می‌توانید در دفترتان ثبت کنید عبارتند از: توضیح انگلیسی معنی لغت، مترادف ها، متضادها، تصاویر، جملات نمونه (به انگلیسی)، علائم فونتیک، نوع کلمه (اسم، فعل و ...)، نکات گرامری (قابل شمارش، غیرقابل شمارش و ...)، کلمات هم خانواده و ....

کارهای جالبتری هم می توانید انجام دهید: مثلاً می‌توانید خودتان با لغت جدید یک جمله بسازید و یادداشت کنید. و یا صفحاتی را به موضوعات خاصی اختصاص دهید؛ مثلاً حیوانات، رنگها و شکلها، پول، مسافرت، غذاها و میوه ها و ....



تصویر سازی ذهنی

در این روش شما یک لغت انگلیسی را با یک لغت فارسی که تلفظ یا املای مشابهی دارد، به نحوی مرتبط می کنید که الزاماً از لحاظ معنایی با هم ارتباطی ندارند. بعنوان مثال اگر شما برای اولین بار به لغت tongue (تانگ: به معنی زبان) برخوردید، متوجه می‌شوید که تلفظ آن شبیه تانک در فارسی است. بنابراین می‌توانید در ذهنتان مجسم کنید که بجای زبان، یک تانک از دهان کسی در حال خارج شدن است!

مثال دوم: فرض کنید شما به لغت در valorous به معنی شجاع بر می‌خورید. در این حال می‌توانید در ذهن خود چنین مجسم کنید که در کنار دریا ایستاده‌اید و مشغول تماشای وال‌ها هستید. والها یکی یکی به سطح آب می‌آیند ولی به محض اینکه شما را می‌بینند می‌ترسند و فرار می‌کنند، تا اینکه یک وال روس (یک وال از کشور روسیه) به سطح آب می‌آید و بجای اینکه از شما فرار کند، به سمت شما می‌آید. شما با خود می‌گویید: وال روس، شجاع است! (مثال دوم از rezalotfian.blogfa.com)

این تکنیک به شما کمک می‌کند تا هر چه بهتر معانی لغات را بخاطر بسپارید. همچنین گفته می‌شود که هر‌چقدر تصویر ساخته شده عجیب‌تر باشد، به خاطر آوردن آن هم آسانتر خواهد بود.



تکرار، تکرار و تکرار!

مطالعات نشان می‌دهند که احتمال فراگیری لغاتی که بیش از 8 بار به هنگام مطالعه متنهای مختلف دیده می‌شوند، بسیار بیشتر از لغاتی است که کمتر تکرار شده‌اند. همچنین زبان‌شناسان به اتفاق معتقدند که تکرار لغات با صدای بلند به از بر کردن آنها کمک زیادی می‌کند. بنابراین گاهی همین تکرار کردن ساده حافظه شما را برای بخاطر سپردن لغات دشوار یاری می‌کند. در ضمن توصیه می‌شود که جمله کاملی را که لغت مورد نظر را در خود دارد، از بر کنید و یا چند بار با صدای بلند تکرار نمایید.



مطالعه آزاد

شما می‌توانید دایره لغات خود را با مطالعه آزاد افزایش دهید، اگر چه بسیاری از زبان‌شناسان ادعا می‌کنند که در ابتدا باید بین 3000 تا 5000 لغت و هم خانواده‌های آنها را فرا بگیریم تا این توانایی را پیدا کنیم که معنی دقیق لغات را با توجه به متن آن پیدا کنیم. پس تا آنجا که می‌توانید وقت آزاد خود را برای مطالعه متن‌های انگلیسی (داستانهای کوتاه، اخبار و مقالات و ...) اختصاص دهید. وقتی به لغت جدیدی بر می‌خورید، ابتدا سعی کنید معنی آن را از روی بقیه متن حدس بزنید و سپس با مراجعه به دیکشنری معنی دقیق آن را پیدا کنید.



طبقه‌بندی لغات

با طبقه‌بندی کردن لغات، بخاطر سپردن آنها راحت‌تر می‌شود. به مثال زیر توجه کنید:

VEGETABLES

Celery کرفس

Cauliflower گل کلم

Pea نخود

Onion پیاز

Carrot هویج
FRUIT

Pear گلابی

Peach هلو

Apple سیب

Cherry گیلاس

Melon خربزه


شما همچنین می‌توانید لغاتی را که از لحاظ دستوری، ریشه‌ای، معنایی و ... با هم مرتبط هستند، یکجا یاد بگیرید:

child بچه, childhood بچگی, childish بچگانه, childless بی‌بچه (بی‌اولاد)



و سخن آخر اینکه هیچ کدام از روشهای فراگیری لغات کامل نیستند و هر کدام نقاط ضعف و قوت خاص خود را دارند. بهترین راه این است که این روشها را با هم تلفیق کنید.

منبع: www.zabanamoozan.com

مدیریت زمان

جهت دریافت مثالی برای مدیریت زمان کلیک کنید.

استاندارد حسابداری

برای دریافت فایل روی استاندارد حسابداری کلیک کنید.