•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

سال نو مبارک



:::::: سال نو مبارک ::::::
  






سال نو بر همه ی شما عزیزان  مبارک باد

 

1392



.:: امیدوارم لحضات خوشی در سال جدید داشته باشید ::.

جملات زیبا

در هر پله ای باشی ؛ خدا یک پله از تو بالاتر است ؛ نه به خاطر اینکه خداست ؛ به خاطر اینکه وقت افتادنت دستتو بگیره


هر کس خواهان عزت است به راستی که تمام عزت ها از آن خداست!


دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم !*دکترعلی شریعتی*

حق این دانش آموز چه نمره ایست؟؟؟

حق این دانش آموز چه نمره ایست؟؟؟


خودتان قضاوت کنید:


درکدام جنگ ناپلئون مرد؟

در آخرین جنگش...

ادامه مطلب ...

چرند گفتن و نوشتن...

چرند گفتن و نوشتن هم برای خود عالمــی دارد .. مانند ِ درسهای نخوانده و اصرار به امتحان دادن .

دل دریایی‌ ات

خدایا برای امروز و فردا هایم چیز ِ زیادی از تو نمیخواهم ... فقط با گرمــی دستانم را بگیر ،

نشد بشناسمت ؛ اما تو با دل  دریایی‌ ات ،مرا از میان صخره ها برگیر ...

برای ... تو ...

برای دوست داشتن تو
بهانه عاشقی کافی نیست
باید در یک صبح گرم تابستانی
از کنار یک رود گذشت
خود را به صدای خسته آب سپرد
که در دور دست جامانده است
پلکهایم را خیس می کنم
از نم بجا مانده در یک سنگ
و همراه باد می روم
تا باور کنم
می توان مرد
و همچنان در مردمکهای خسته عشق باقی ماند
و آواز خسته جدایی را برای همیشه ترنم کردبرای دوست داشتن .... تو....

چرا دست من بهش نمی رسه ؟؟؟؟؟؟؟

چرا دست من بهش نمی رسه ؟؟؟؟؟؟؟


دستهایم را تا ابرها بالا برده ای....

و ابرها را تا
چشمهایم
پایین
عشق را در کجای دلم ...
پنهان کرده ای
که هیچ دستی به آن نمی رسد ......

جایی برای رفتن ...

این همه واژه

و من از سکوت لبریزم

انگار کابوس این روزهای خاکستری

سایه انداخته به خیال من...

حوالی این ساعت های بارانی

جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از

آغوش تو

یا

کوچه پس کوچه های این شهر غریب...


صرفا جهت خنده!

صرفا جهت خنده!


صرفا جهت خنده!

آورده‌اند مردی بود که پیوسته تحقیق ِ مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت، هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب "حیل النساء" (مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد.  روزی در هنگام سفر به قبیله‌ای رسید و به خانه‌ای مهمان شد. مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت و نهایت لطافت. زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود و عصا بنهاد، به مطالعه کتاب مشغول شد.


ادامه مطلب ...

فریاد

فریاد

فریاد میزنم تورا
به وسعت همه سکوتهای تلخ
به وسعت بیابانهای تکرار
بگذاردانه های مرواریدسینه ریزی باشد
گونه های یخ زده ام را
فریادی برای ابدی شدن
پس
سکوت رادر مشتم می فشارم
تا دانه های عشقم ازدرونم زاده شود
شاعر:یاسرمولوی