یادش بخیر

سلام 


بعد از مدتها گذرم به بلاگفا افتاد باز 


یادش بخیر چقدذر برای بروز کردن وبلاگ هام وقت میذاشتم


بلاگفا بلاگ اسکای و و و 


حق یارتان

من دوباره اومدم

سلام من دوباره اومدم

اما......

خوشبختی

ما وظیفه داریم که خوشبخت باشیم

کانت

یاد گرفتم که:

یاد گرفتم که:

1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند

2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند

3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود

4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم


منبع: http://www.drmehrdad.com

الفبای یونانی

rgtg

برگریز

fdw

بدون عنوان


مثلث خیام ، پاسکال

fg

هنر در ریاضی

fv

نفس بادصبا مشک فشان خواهدشد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

sdfv

روز های بی ریاضی یاد باد

باز هم خواب ریاضی دیده ام

خواب خط های موازی دیده ام



خواب دیدم می خوانم اِیگرگ زِگوند

خنجر دیفرانسیل هم گشته کُند



از سر هر جایگشتی می پرم

دامن هر اتحادی می دِ رَم



دست وپای بازه ها رابسته ام

از کمند منحنی ها رسته ام



شیب هر خط را به تندی می دوم

گوش هر ایگرگ وشی را می جوم



گاه در زندان قدر مطلقم

گه اسیر زلف حد و مشتقم



گاه خط ها را موازی می کنم

با توانها نقطه بازی می کنم



لشکری تمرین دارم بی شمار

تیغی از فرمول دارم در کنار



ناگهان دیدم توابع مرده اند

پاره خط ها نقطه ها پژمرده اند



در ریاضی بحث انتگرال نیست

صحبت از تبدیل ورادیکال نیست



کاروان جذر ها کوچیده است

استخوان کسر ها پوسیده است



از لُگ وبسط و نِپر آثار نیست

ردپایی از خط و بردار نیست



هیچ کس را زین مصیبت غم نبود

صفر صفرُم هم دگر میهم نبود



آری آری خواب افسون می کند

عقده را از سینه بیرون می کند



مردم از این ایکس وایگرگ داد داد

روز های بی ریاضی یاد باد

پدر! آیا نام من هم در آن برگه هست؟

fghn

تست جالبي از گيج شدن مغز هنگام انجام دادن 2 عمل ساده !!!  

يك جراح استخوان مي گويد: به نظر من يك سري اعمال و حركات وجود دارد كه مغز انسان قادر به انجام نيست و يا اينكه براي آنها برنامه ريزي نشده است. تست زير اين نكته را ثابت .‌مي‌كند

تست زير نمونه‌ي از حركاتي است كه با انجام آن مغز درگير و گيج مي‌شود. حتي اگر بارها و بارها اين عمل را انجام دهيد، مغز با سردر گمي زياد همان نتيجه را نشان خواهد داد و‌ هيچ تغييري بوجود نخواهد آمد

يعني شما نمي‌توانيد، با سعي و تمرين مداوم پاي تان را با هوش كنيد. چرا كه مغز شما از قبل برنامه ريزي شده است

اين تست بسيار هيجان انگيز تنها چند ثانيه طول مي‌كشد. باور كردني نيست، ولي كاملا صحت دارد.



همين حالا آن را امتحان كنید



در حاليكه مقابل مانيتورتان نشستيد (هر جاي ديگر مانند؛ صندلي، مبل...) پاي راستتان را كمي بالا آوريد و در جهت عقربه‌هاي ساعت بچرخانيد

در همين حال با دست راست شماره 66 را در هوا بنويسيد. مسير چرخش پاي شما تغيير كرد نه؟!! يعني پاي شما خلاف عقربه‌هاي ساعت شروع به چرخيدن كرد. درسته؟

هنوز دانشمندان علتي براي اين عكس العمل مغز پيدا نكرده‌اند. در نتيجه هيچ‌كاري براي تغيير آن نمي‌توان انجام داد.

جالب بود نه؟!!....

شما مي‌توانيد بارها و بارها اين آزمايش را انجام دهيد و بارها و بارها همان نتيجه را مشاهده كنيد

دانشگاه )دانشگاه استنفورد (

دانشگاه

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند.
مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»
منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»
خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»

منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند، اما این طور نشد.
منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت.
رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند.
به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.
خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»
رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»
خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»
رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»

خانم یک لحظه سکوت کرد.
رییس خشنود بود.
شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»
شوهرش سر تکان داد.
رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد.

دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد

پیام قاصدک چیست؟؟؟  



پیام قاصدک چیست؟؟؟

ساکت وساده وسبک بود،قاصدکی که داشت می رفت. فرشته ای به او رسیدوچیزی گفت. قاصدک بی تاب شد وهزار بار چرخید و چرخید وچرخید .قاصدک رو به فرشته کرد و گفت :

"اما شانه های من ظریف است. زیر بار این خبر می شکند .من نازک تر از آنم که پیامی این چنین بزرگ را با خودم ببرم."

فرشته گفت :" درست است،آنچه تو باید بر دوش بکشی ناممکن است وسنگین،حتی برای کوه ، اما تو می توانی زیرا قرار است بی قرار باشی."

فرشته گفت:"فراموش نکن نام تو قاصدک است وهر قاصدکی یک پیام بر."

آن وقت فرشته خبر را به قاصدک داد و رفت وقاصدک ماند وخبری دشوار که بوی ازل وابد می داد.

حالا هزاران سال است که قاصدک می رود ،می چرخد و می رود،می رقصد ومی رودوهمه می دانند که او با خود خبری دارد.

دیروز قاصدکی به حوالی پنجره ات آمده بود. خبری آورده بود و تو یادت رفته بود که هر قاصدکی یک پیامبر است. پنجره بسته بود،تو نشنیدی و او رد شد.

اما اگر باز هم قاصدکی را دیدی ،دیگر نگذار که بی خبر بگذارد و برود.از اوبپرس چه بود آن خبری که روزی فرشته ای به او گفت و او این همه بی قرار شد.


گرگ هار !

گرگ هار !


گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشم هایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شده ام ، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعله چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خزامی به برم
آه ، می ترسم ، آه
آه ، می ترسم از آن لحظه پر لذت و شوق
که تو خود را نگری
مانده نومید ز هر گونه دفاع
زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی
پوپکم ! آهوکم !
چه نشستی غافل
کز گزندم نرهی ، گرچه پرستار منی
پس ازین دره ژرف
جای خمیازه جادو شده غار سیاه
پشت آن قله پوشیده ز برف
نیست چیزی ، خبری
ور تو را گفتم چیز دگری هست ، نبود
جز فریب دگری
من ازین غفلت معصوم تو ، ای شعله پاک !
بیشتر سوزم و دندان به جگر می فشرم
منشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی است
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی است
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم !
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من ؟
بی تو ؟ چون مرده چشم سیهت
منشین اما با من ، منشین
تکیه بر من مکن ، ای پرده طناز حریر
که شراری شده ام
پوپکم ! آهوکم!
گرگ هاری شده ام


از استاد اخوان ثالث

بیست نکته ناب از آنتونی رابینز

بیست نکته ناب از آنتونی رابینز

۱- به مردم بیش از آنچه انتظار دارند، بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.


2- با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای این که وقتی پیرتر می شوید ، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند.


3-همه آنچه را که می شنوید، باور نکنید، همه آنچه را که دارید، خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید ،نخوابید.


4-وقتی می گویید: "دوستت دارم" ، منظورتان همین باشد.


5-وقتی می گویید: "متاسفم" ، به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.


6-به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید.


7- هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند، هیچ چیز ندارند.


8- عمیقاً و بااحساس عشق بورزید. ممکن است آسیب ببینید ، ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید.


9-در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید.


10-مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید.


11-آرام صحبت کنید ،ولی سریع فکر کنید.


12- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید، لبخندی بزنید و بگویید :"چرا می خواهی این را بدانی؟"


13- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیت های بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند.


14- وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را از دست ندهید.


15- این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.


16-اجازه ندهید یک اختلاف کوچک ،به دوستی بزرگتان صدمه بزند.


17- وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید ، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید.


18- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را در صدای شما می شنود.


19-زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید.


20-یک دوست واقعی کسی است که دست شما را بگیرد و قلب شما را لمس کند.

حرف دل همه

حرف دل همه


در باغ « بی برگی » زادم

و در ثروت « فقر » غنی گشتم.

و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.

و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.

و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.

و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.

و از « دانش » ، طعامم دادند.

و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.

و از « مهر » نوازشم کردند.

و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.

و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.

و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.

<علی شریعتی>

خوشبختی

فردی از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت


خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم
با خود فکر کرد و فکر کرد
اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم
خداوند به او داد
اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم
خداوند به او داد
اگر ..... اگر ....... واگر
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود
از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم
خداوند گفت باز هم بخواه
گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم
گفت بخواه که دوست بداری
بخواه که دیگران را کمک کنی
بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی
و او دوست داشت و کمک کرد
و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند
و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد
رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست

در نگاه و لبخند دیگران

منبع: http://benefit.blogsky.com/

مدیریت زمان

مدیریت زمان