•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

تاریخچه تکامل پرچم ایران


تاریخچه تکامل پرچم ایران



پیشینه
نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید.
فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است.


محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند.
به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند ".

با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام میدانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد.

نخستین تصویر بر روی پرچم ایران

در سال 355 خورشیدی ( 976 میلادی ) که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال (1979 میلادی).

افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر

در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد.

پرچم در دوران صفویان

در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.

امیرکبیر و پرچم ایران

میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.

انقلاب مشروطیت و پرچم ایران

با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد.

در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضش باشد.

پرچم بعد از انقلاب

در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد.

تاریخچه تکامل پرچم ایران




لطفا اگر تصاویری از پرچم ایران در ادوار

مختلف دارید آدرس اینترنتی آن را در قسمت نظرات درج نمایید.

عرفان مولانی


عرفان مولانی

مولانی که نام و شخصیت پر آوازه اش بر کسی پوشیده نیست راجع به عشق سخن میراند و همانند فیلسوف شرقی که خویشتن را دوست دار فلسفه و منطق میداند و همواره در جستجوی راهیست برای رسیدن به پاسخ سوالت مطروحه در ذهن بشر .

وی خویشتن را فقط طلبه ای میداند که گویا حتی حاضر نشده معرفتی برای خویشتن قائل باشد, لذا خود را در آستانه سلوک میپندارد.

وی خویشتن را در کوچه کوچه اولین شهر عشق و یا اولین مرتبه سلوک که همانا طلب میباشد گمگشته و سرگردان میبیند. زیرا وی میداند که میخواهد ولی هنوز برای ذهن خویش از آنچه که میطلبد تعریف جامعی ایجاد نکرده . چون خود را صاحب معرفت و شناخت نمی بیند که توان تشخیص راه را بر خود قائل باشد .

از این رو وی که شیخ عطار نیشابوری را عرفان و ثنایی را دو چشم آن میشناسد , خود را شایسته نمیداند و میفرماید:

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

این درست به این معنی ست که هفت مرحله سلوک همواره و همیشه توامان میباشند .

شخص عارف هرگز نمیتواند بگوید مرحله ای را به پایان رسانیده , و همانند فردوسی پاکزاد توان بیان این جمله را ندارد که بگوید هفت خان را رستم گذر کرده و دیوان وجودش را به بند کشیده .

زیرا رستم فقط در داستانهاست و انسان واقعی برای رسیدن به این مراحل باید که از جان بگذرد :

کاش معشوق ز عاشق طلب جان میکرد تا که هر بی سر و پایی نشود یار کسی .

پس باید دانست که عشق راهیست برای تامین نیاز انسان , خواه معنوی و خواه مادی .

که همواره نسبت به ارتقاء درجات و مطالبات عاشق این نیازها تغییر میابد , لذا شخص عاشق اگر عاشق معشوق حقیقی باشد برای تامین نیازهای خود که همانا معرفت ربانی میباشد , مادام به معشوق عشق میورزد و تلاش میکند به معرفت خود بی افزاید . و لی اگر آن معشوق زمینی باشد و هیچ گونه تغییری در راستای تامین نیاز عاشق در خود صورت ندهد , وی را مترصد تعویض معشوق خواهد کرد .

منبع:http://erfan-eshgh.blogfa.com

ریاضیدان،فیزیکدان و فیلسوف فرانسوی دکارت

ریاضیدان،فیزیکدان و فیلسوف فرانسوی



می اندیشم پس هستم، هستم چون فکر می کنم، فکر می کنم چون شک می کنم. دکارت



انسان نباید هیچ امری را به عنوان حقیقت قبول کند، مگر آنکه به راستی در نظر او حقیقت باشد. دکارت



از آنچه شنیده و دیده و خوانده اید، هیچ چیز را قبول نکنید، مگر آنکه درستی و صحت آن بر خودتان آشکار شده باشد. دکارت



از هیچ اندیشه جدیدی بدون فهم آن حمایت نکنید. بلکه با شک و تردید در آن وارد شده و حقیقت را کشف کنید. دکارت



ما می توانیم مدعی شویم که جسم وجود ندارد و همچنین ادعا کنیم که جهانی نیز وجود ندارد... اما هرگز نمی توانیم ادعا کنیم که من وجود ندارم؛ زیرا من می توانم در حقیقت سایر اشیاء شک کنم .دکارت



زمانی که خداوند ما را خلق می کرد، تصور فطری خویش را در ذهن ما مهر نمود.دکارت



برای اینکه بتوانم در مسیر زندگانی با اطمینان خاطر گام بردارم و عمل کنم، میل فوق العاده ای دارم که بدانم چگونه می توان بین حقیقت و غیر حقیقت، راست و دروغ و درستی و نادرستی تفاوت قایل شد.دکارت



کسانی که آهسته می روند، اگر همواره در راه راست قدم بردارند، از آنانکه می شتابند و به بیراهه می روند بسیار بیشتر خواهند رفت. دکارت



باید بخواهیم تا بتوانیم! دکارت



رقابت تا زمانی پسندیده است که کار را به حسادت نکشاند. دکارت



مسافرت چیزی است کم و بیش مثل حرف زدن با آدمیان قرنهای گذشته.دکارت



به جای تسلط بر جهان، باید بر خویشتن مسلط شد. دکارت



من در هر چه شک کنم، در این شک نمی توانم کرد که شک می کنم و چون شک می کنم، می اندیشم؛ می اندیشم، پس هستم.دکارت



حقیقت را با بیطرفی مطلق و با روحی آزاد از هر گونه تعصب جستجو کنید. دکارت



مطالعه، یگانه راهی است برای آشنایی و گفتگو با بزرگان روزگار که قرن ها پیش در دنیا به سر برده و اکنون در زیر خاک منزل دارند.دکارت



انسان، مالک و ارباب است، در حالی که حیوان فقط یک ماشین خودکار است، یک ماشین جاندار است. وقتی جانوری ناله می کند، نشانه ی شِکوه و زاری نیست، بلکه سر و صدای ابزار ماشینی است که خوب کار نمی کند.دکارت



در بین تمامی مردم تنها عقل است که عادلانه تقسیم شده، زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی عاقلند. دکارت



خواندن کتابهای خوب،مکالمه با انسانهای شرافتمند گذشته است. دکارت



تنها، داشتن اندیشه ی خوب کافی نیست؛ مسئله ی بنیادی در این است که آن را خوب به کار ببریم.دکارت
  

پروفسور سید محمود حسابی


پروفسور سید محمود حسابی

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.پروفسور حسابی



هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.پروفسور حسابی



فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت. پروفسور حسابی



سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است. پروفسور حسابی



زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید. پروفسور حسابی



چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است. پروفسور حسابی



بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است.پروفسور حسابی



راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.پروفسور حسابی



تقلید (از غرب)، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.پروفسور حسابی



یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.پروفسور حسابی



احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.پروفسور حسابی



انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.پروفسور حسابی



کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.پروفسور حسابی



حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.پروفسور حسابی



نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.پروفسور حسابی



باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.پروفسور حسابی



سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.پروفسور حسابی



دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.پروفسور حسابی



داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است. پروفسور حسابی



با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند. پروفسور حسابی



طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.پروفسور حسابی



موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.پروفسور حسابی



ایران، جزیره هوش و ذکاوت است. پروفسور حسابی



شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند.پروفسور حسابی



هنر، چاشنی زندگیست.پروفسور حسابی



عشق زندگی را به شیوش می آورد.پروفسور حسابی



هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.پروفسور حسابی



عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.پروفسور حسابی

تله موش


تله موش


روزی موشی در خانه تله موشی پیدا کرد. سپس به گاو و گوسفند و مرغ خبر داد که در خانه تله موشی وجود دارد. همه گفتند که تله موش مشکل خودت است و با ما کاری ندارد! روز بعد ماری در تله موش افتاد و زن خانه را نیش زد. مرد خانه مرغ را کشت تا برای ناهار زن سوپ مرغ درست کند تا بلکه بهتر شود. ولی حال زن هر روز بدتر و بدتر می‌شد. عیادت کنندگان زیادی برای عیادت می‌آمدند. درنتیجه مرد، گوسفند را کشت تا با گوشت آن برای عیادت‌کنندگان غذا درست کند. 2روز بعد، زن از دنیا رفت. مرد هم گاو را کشت تا هم برای کسانی که به عزا می‌آمدند غذا درست کند و هم به قول معروف بلا را دور کند.

در تمام این مدت، موش همه‌ی این صحنه‌ها را می‌دید و آرام می‌گریست.


منبع:پارسی اندیشان

آرزوهایت را دور نریز


آرزوهایت را دور نریز


بسیاری از ما دوره نوجوانی را پشت سر گذاشته ایم. دوره ای سرشار از رویاها و آرزوهایی که شنیدن شان خیلی زیباست اما رسیدن به آنها تنها در دنیای ذهنی نوجوان ها ممکن است.








بسیاری از ما دوره نوجوانی را پشت سر گذاشته ایم. دوره ای سرشار از رویاها و آرزوهایی که شنیدن شان خیلی زیباست اما رسیدن به آنها تنها در دنیای ذهنی نوجوان ها ممکن است.

در واقع نوجوانی آخرین دوره رویاپردازی لجوجانه انسان است. بعد از آن به مرور زمان ذهن ما به واقعیت های زندگی نزدیک تر می شود و تلاطم زندگی، آرزوها و آرمان های نوجوانی را به طور بنیادی تغییر می دهد.




اما همواره باید به یاد داشته باشیم که ملموس بودن به تنهایی ویژگی یک هدف خوب نیست؛ شاید لازم باشد که دوباره از بالا نگاهی به هدف هایمان بیندازیم تا مطمئن شویم از این طرف بام هم نیفتاده ایم. در این بین روان شناس ها راههای میان بر را پیشنهاد می کنند؛

روش اول عرض اندام در مقابل دیگران است.

کسانی که این شیوه را دارند، برای انتخاب هدف هایشان خیلی متکی به ارزیابی های دیگرانند؛ اینکه «نکند مردم فکر کنند من آدم نادانی هستم» یا «همیشه باید آدم جذابی به نظر بیایم» و... اینها می شود ملکه ذهن این آدم ها و هدف های کوچک و بزرگ زندگی شان را براساس همین ارزیابی ها می سازند.

کوشش برای داشتن یک مدرک تحصیلی یا ورزشی تنها به خاطر پرستیژ اجتماعی، تلاش برای چیدن یک سفره غذای عالی از ترس قضاوت منفی میهمان، تلاش برای داشتن یک ماشین مدل بالا برای به نظر رسیدن به خیابان و بسیاری دیگر از این موارد.

روان شناسان نام این هدف ها را هدف های «خودگرا» گذاشته اند؛ از آنجایی که هدف در نهایت بر اساس عرضه کردن خود جلوی دیگران انتخاب می شود. مطالعات نشان داده که جوان هایی که چنین اهدافی در زندگی دارند در مجموع چندان موفق نخواهند بود و در درازمدت با مشکل مواجه خواهند شد.

روش دوم راحت طلبی فردی نام گذاری شده است.

افراد راحت طلب و در عین حال نیمه باهوش این دسته، می خواهند با کمترین زحمت به نتیجه برسند. آنها در تمام جنبه های زندگی شان از تحصیل کردن گرفته تا خرید کردن می خواهند راه میان بر بروند.

اگر هدف این افراد پولدارشدن است، نوعی از پولدارشدن را می خواهند که کمترین زحمت را داشته باشد. آنها احتمالا بهترین طعمه های شرکت های تجارت هرمی هستند.

استرالیایی ها به این شیوه انتخاب هدف هدف های فرار از کار می گویند و مطالعات شان نشان داده که این شیوه هم در دراز مدت بی نتیجه است و حتی بهداشت روانی جوانان را هم درآینده به چالش خواهد کشید.

روش سوم از دیدگاه محققان هدف های مشخص شده نام دارد. آنها معتقدند کسانی که هدف های مشخص و صبورانه دارند، و در واقع هدفشان خوب انجام دادن کاری است که شروع کرده اند و چون در این مسیر بیشتر یاد می گیرند، در طولانی مدت آنها هستند که هم سلامت روان بیشتری دارند و هم سکه موفقیت را به نام زده اند.

غیر از این، روان شناس ها معتقدند کلا برخی نوجوانان بیشتر هدف گرا هستند و برعکس برخی دیگر در بی خیالی و بلاتکلیفی به سر می برند.

جوانانی که هدفگرا هستند؛ همیشه برای خودشان هدف های کوتاه مدت و بلندمدت دارند، هدف هایشان نه به راحتی در دسترس ونه غیر قابل دسترس اند، برای کارهای خودشان هم فرصت زمانی دارند و معمولا پیش از موعد کارشان تمام شده است، زیرا فشار روانی هم هدف هایشان یادشان نمی رود، همیشه حواسشان هست که چقدر به هدفشان نزدیک شده اند.

براساس این تحقیق باید یادآوری کرد که توصیه روان شناسان اصلا این نیست که جوانان باید همه رؤیاهای شخصی و آرزوهای بلندمدت شان را برای همیشه از ذهنشان بیرون کنند؛ بلکه آنها معتقدند که اگر شما این ویژگی های چهارگانه را رعایت کنید، احتمال بیشتری دارد که به هدف های بزرگی که در ذهنتان می پرورانید برسید.

پژوهشگران معتقدند وقتی که ما یک هدف بزرگ و بلندمدت برای خودمان تعریف می کنیم، هر چقدر هم که صبور باشیم، زندگی کم کم برایمان کسالت بار می شود. اما اگر همین هدف بزرگ را کوچک کنیم و تبدیلش کنیم به هدف های هفتگی یا حتی روزانه، از کسالت بلند مدتی هم نجات پیدا می کنیم.

هدف های کوچک باعث می شود که هم هدف های نیمه بزرگ و هم هدف تقریبا بزرگ راحت تر به دست بیاید و دیگر اینکه زمان را با بی هدفی سپری نکرده باشید.

خیلی از مواقع در زندگی، نوجوان حتی به صورت مشروط، حق انتخاب بیش از یک هدف را دارد.

اما بیشتر کسانی که فقط و فقط به یک هدف فکر می کنند، از شکست بیشتر می ترسند و اضطراب و استرس بیشتری را تحمل می کنند. گاهی ما در راه رسیدن به یک هدف، ممکن است با هدف های متفاوت اما نزدیک به هدف قبلی مان آشنا شویم و به آنها علاقه بیشتری پیدا کنیم.

انعطاف پذیری در انتخاب هدف، هم ذهنمان را خلاق تر و بازتر نگه می دارد و هم باعث می شود در موقعیت های بهتر پیش رو را خراب نکنیم و همیشه راهی را برای ادامه دادن داشته باشیم.

این پژوهش نشان می دهد که اگر قرار باشد که جوان از هدف های کوچک و بزرگ زندگی لذتی نبرد هیچ کدام از این توصیه ها هم برای او ارزشی ندارد. در واقع هدف ها باید آن قدر مهیج باشند که رسیدن به آنها نیاز به کوشش و حتی اندکی ریسک داشته باشد؛ نه آن قدر غیر واقعی و تنها رویاپردازانه باشد.







   روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )

چرا موفق نیستیم؟


چرا موفق نیستیم؟









اگر شما واقعا می خواهید موفق باشید، پس باید درک محکمی از تصورات مشخصی که باعث محدود کردن پتانسیل شما می شوند و شما را ناموفق می سازند، داشته باشید. افراد موفق جداً از این تصورات خطرناک پرهیز می کنند؛ کاری که شما هم باید انجام دهید....
▪ عقاید اشتباه: عقاید اشتباه تصورات غلطی هستند که شما درباره چیزها یا خودتان دارید. مثالی از این عقاید اشتباه می تواند این باشد که من در این کشور هیچ وقت نمی توانم شغلی پیدا کنم. این تصورات محدودکننده ظرفیت شما و موفقیت شما می شوند. خلاص شدن از این افکار غلط و دانستن بیشتر در مورد آنها از مهم ترین وظایف شما هستند، اگر جداً می خواهید موفق باشید.
▪ مرکز بیرونی کنترل: این نحوه نگرش باعث می شود فرد تصور کند که هر چه برای او اتفاق می افتد به علت عوامل بیرونی است. به طور مثال شما ادعا می کنید که پیدا نکردن کار به علت نرخ بالای بی کاری در جامعه است. شما فکر می کنید در کنترل عوامل بیرونی هستید. هیچ فرد موفقی خود را در کنترل عوامل بیرونی نمی بیند و اگر شما واقعا جدی هستید که موفق باشید، باید طرز تفکرتان را از مرکز کنترل بیرونی به مرکز کنترل درونی تبدیل کنید.
▪ کمبود استقامت: چه فایده ای دارد اگر شما مهارت ها و قابلیت های زیادی دارید ولی با یک یا دو بار شکست امیدتان را از دست می دهید؟ افرادی موفق هستند که در زندگی شان آن قدر استقامت و پافشاری می کنند و کارشان را ادامه می دهند تا به آنچه می خواهند می رسند، حتی اگر بارها و بارها شکست بخورند.
▪ کمبود انعطاف پذیری: انعطاف پذیری، توانایی وفق یافتن با شرایط بیرونی و همچنین توانایی امتحان کردن روش های جدید است، هنگامی که روش های فعلی تان جواب نمی دهند. هر چه انعطاف پذیرتر باشید، بیشتر می توانید با شرایط تان کنار بیایید و شانس موفقیت تان افزایش پیدا خواهد کرد.
▪ کمبود برنامه ریزی: اگر شما هیچ هدف و برنامه ریزی نداشته باشید، پس ناچاراً جزیی از نقشه های دیگران خواهید شد. اگر برنامه ای برای رهبری تیم کاری تان نداشته باشید دیگران با برنامه ریزی این فرصت را از شما خواهند گرفت. اگر شما برنامه ریزی نداشته باشید توسط دیگران جارو خواهید شد و کنار خواهید رفت. آنها مقام ها را خواهند گرفت، پول می سازند، مشهور می شوند و شما تنها تماشاچی خواهید بود. برنامه ریزی اصلی ترین ابزار رسیدن به موفقیت است.
▪ کمبود اعتماد به نفس: اگر اعتماد به نفس پایینی داشته باشید، احتمالا از بیان عقایدتان خجالت خواهید کشید و اگر کسی به شما بگوید آرزوها و رویاهای تان ناشدنی است، به سرعت تسلیم خواهید شد. شما از ریسک کردن می ترسید و به همین دلیل فرصت هایی که ممکن است باعث موفقیت شما شوند را رد می کنید. اگر می خواهید شانس موفق بودن تان را افزایش دهید، پس باید اعتماد به نفس تان را بسازید.
▪ فکر کردن به اینکه شما منابع مالی مورد نیاز ندارید: من در کتاب ام (چگونه آن را انجام دادم) توضیح داده ام که چگونه وب سایتی را مدیریت کرده ام که کمتر از دو سال با سرمایه ای در حدود ۵۰ دلار، هزارها دلار در ماه برایم تولید کرده است. خودتان را با این فکر که سرمایه ای ندارم، گول نزنید زیرا اگر واقعا مصمم هستید که جزو افراد موفق شوید، بدون هیچ منبع مالی هم به آن خواهید رسید. همان طور که این سایت مثالی از یک موفقیت مالی است بدون اینکه سرمایه ای برای شروع آن لازم بوده باشد.
▪ ارتباط موفقیت و ترس ها: منظورم ترس های طبیعی نیست. ترس هایی را می گویم که روی توانایی هایتان برای رسیدن به موفقیت اثر می گذارد: ترس از شکست و ترس از موفقیت. گرچه این دو نوع ترس به نظر متفاوت می رسند ولی روی شما اثری یکسان دارند که باعث بازداشتن شما از تلاش کردن و سوق دادن تان به سوی شکست می شوند.

منبع: ریدرز دایجست
سارا جمال آبادی

چگونه از سیگاری شدن فرزندمان جلوگیری کنیم؟


چگونه از سیگاری شدن فرزندمان جلوگیری کنیم؟




۱۰ فرمان به والدین





شاید هیچ اتفاقی برای یک پدر و مادر وحشت آورتر از پیدا کردن پاکت سیگار در کیف نوجوان اش نباشد. در آن وقت اولین سوالی که در ذهن هر پدر و مادری شکل می گیرد، این است که: «حالا باید چه کار کرد؟» امیدواریم شما از آن دسته افرادی نباشید که به این سوال ناخوشایند رسیده باشید. 

۱۰ توصیه زیر را به کار ببندید تا هیچ وقت با چنین موقعیتی مواجه نشوید.....

۱) سرنخ جذاب بودن سیگار را شناسایی کنید

بعضی اوقات نوجوانان سیگار می کشند تا استقلال و خودرأی بودن خود را به رخ شما بکشند. گاهی هم برای پیدا کردن دوستان جدید یا جا افتادن در جمع خاصی سیگار می کشند. حتی بعضی از آنها از سیگار به عنوان وسیله ای برای لاغر شدن و وزن کم کردن استفاده می کنند! برای پیشگیری از انجام چنین کارهای احمقانه ای بهتر است با فرزند خود صحبت کنید. نظر او را در مورد سیگار کشیدن و افراد سیگاری بخواهید. حتی از او بپرسید چند دوست سیگاری دور و بر خود دارد. علاوه بر آن می توانید حقه های صنایع دخانیات برای جذب مشتری را برای فرزند نوجوان خود توضیح دهید. مثلا به او بگویید چنین شرکت هایی پول های هنگفتی به هنرپیشه ها می پردازند تا در انظار عمومی سیگار به دست بگیرند. این کار هنرپیشه ها چنین فکری را در ذهن نوجوانان تداعی می کند که پول، معروفیت، خوش تیپی و سیگار همه در کنار هم قرار دارند.

۲) با سیگار کشیدن فرزندتان قاطعانه مخالفت کنید

شاید پیش خود فکر کنید که فرزندتان اصلا به شما گوش نمی دهد یا حرف های شما هیچ اثری روی او ندارد. اما شما باید به هر حال مخالفت خود را با سیگار به زبان بیاورید. این قاطعیت شما اثری بسیار بزرگ تر از چیزی دارد که تصورش را می کنید. تحقیقات نشان داده نوجوانانی که والدین آنها اجازه سیگار کشیدن به فرزندشان نمی داده اند، کمتر از سایرین سیگاری شده اند.

۳) مثال های عینی برای فرزندتان بیاورید

همیشه نوجوانانی که والدین سیگاری دارند بیشتر از بقیه به سیگار کشیدن روی می آورند. بنابراین اگر پدر یا مادری سیگاری هستند و فرزند نوجوانی در خانه دارند باید سیگار کشیدن را ترک کنند. اگر چنین کاری برای شما واقعا سخت و غیرقابل انجام است حداقل سعی کنید داخل خانه و ماشین سیگار نکشید. بهترین کار در چنین موقعیتی این است که صادقانه برای فرزند خود توضیح دهید مدت هاست می خواهید سیگار را ترک کنید اما نمی توانید. حتی تمام عذاب های روحی و جسمی را که سیگار به شما وارد می کند برای نوجوان خود بازگو کنید.

۴) به تصورات پوچ در مورد سیگار حمله کنید

برای فرزند تان توضیح بدهید که سیگار کشیدن آن چنان هم که تبلیغ می کنند کار شیک و باکلاسی نیست! افراد سیگاری همیشه نفس بدبویی دارند. حتی مو و لباس آنها هم بوی دود مانده می گیرد و بسیار بدبو و غیرقابل تحمل می شود. حتی اگر از زردی دندان ها بگذریم، سرفه های مزمن و کاهش انرژی برای فعالیت های روزمره عوارض بسیار آزاردهنده ای هستند که افراد سیگاری را تهدید می کنند.

۵) محاسبات مالی را از یاد نبرید

سیگار کشیدن عادت بسیار پرهزینه ای است. می توانید پولی را که روزانه، ماهانه و سالانه صرف خرید سیگار می شود همراه با فرزند خود محاسبه کنید. سپس این پول را با هزینه لازم برای خرید وسایل مورد علاقه نوجوانان مثل لباس های مد روز، وسایل الکترونیکی و... مقایسه نمایید. این کار باعث می شود فرزند شما با ضررهای اقتصادی سیگار هم آشنا شود.

مهارت «نه گفتن» را به فرزندتان بیاموزید

۶) فرزند نوجوان شما ممکن است با شرکت در جمع های خاصی متقاعد به سیگار کشیدن شود. اگر مهارت ابرازنظر و «نه گفتن» را به فرزند خود بیاموزید، کمک بسیار بزرگی به او کرده اید. حتی بهتر است چنین مهارتی را با فرزندتان تمرین کنید. تحقیقات نشان داده نوجوانانی که از قبل جمله هایی برای ابراز نظر خود تمرین کرده اند، در موقع لزوم موفق تر از بقیه بوده اند.

۷) اعتیاد به سیگار را شوخی نگیرید

اکثر نوجوانان معتقدند هر وقت دل شان بخواهد می توانند سیگار را ترک کنند. اما واقعیت چیز دیگری است. نوجوانان خیلی سریع تر و حتی با مقادیر کمتر به نیکوتین وابسته می شوند. به فرزندتان گوشزد کنید که یک بار امتحان کردن مساوی با یک عمر اعتیاد به سیگار است.

۸) آینده فرزندتان را برای او ترسیم کنید

افراد کم سن و سال فکر می کنند اتفاقات بد همیشه برای دیگران رخ می دهد. خیلی جدی و با استفاده از منابع علمی برای فرزند خود توضیح دهید که سرطان، سکته قلبی یا مغزی پس از مدتی برای هر فرد سیگاری اتفاق خواهد افتاد. حتی بهتر است اگر از بین دوستان، آشنایان یا فامیل کسی دچار چنین مشکلاتی شده، او را به فرزند خود معرفی کنید.

۹) فقط سیگار نیست!

سیگارهای طعم دار، قلیان، آب نبات های نیکوتینی و اصولا هر ماده نیکوتین دار دیگری هم اگر مضرتر از سیگار معمولی نباشند، سالم هم نیستند. به فرزند خود هشدار بدهید که گول چنین محصولاتی را نخورد. تمام این مواد خاصیت اعتیادآور و سرطان زا دارند.

۱۰) به جنگ سیگار بروید

حمایت شما از جمعیت های ضددخانیات اثر مهمی در پیشگیری از سیگاری شدن فرزندان تان دارد. رفتارشناسان معتقدند اگر والدینی با سیگار به عنوان دشمن برخورد کنند، اکثر مواقع فرزندان آنها هم این طرز تفکر را در زندگی خود ادامه خواهند داد.منبع: مایوکلینیک




ترجمه: دکتر مهران صالحیان


روزنامه سلامت ( www.salamat.ir )

عاشقانه

مرا در دلت مهمان کن به میهمانی آب می آیم به میهمانی آفتاب می آیم مرا در دلت مهمان کن با نوازش با نسیم مرا در دلت مهمان کن با شمیم گل یاس با بوی نم خاک مرا در دلت مهمان کن می آیم با یک بغل ترمه گلاب با سبدی پر ز سلام می آیم با یک بغل تمنای نگاه با سبدی از عشق وجود می آیم تا که کام از لعل لبانت گیرم تا که سر بر سایه تو بگذارم می آیم تا وجودم پر از شور نگاهت گردد تا تمامم با تو از تازگی سرشار شود تقدیم به تو