•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

چرند گفتن و نوشتن...

چرند گفتن و نوشتن هم برای خود عالمــی دارد .. مانند ِ درسهای نخوانده و اصرار به امتحان دادن .

حقایقی از زندگی شخصی مهران مدیری

      
حقایقی از زندگی شخصی مهران مدیری
   

نوروز سال ۸۹ یعنی اولین سالی که مهران مدیری در تلویزیون حضور نداشت و سریال های ضعیف تلویزیونی صدای همه را درآورده بود، مجید مجیدی کارگردان شناخته شده سینما که در آن زمان از دست سریال های تلویزیون به خصوص یکی از آنها خیلی شاکی بود با عصبانیت خاصی گفته بود: «باید واقعا به مهران مدیری اسکار داد چون کارش یک استاندارد و کلاس خاصی دارد». حالا او بعد از بازی در «پل چوبی» و بعد از داستان هایی که درباره توقف قهوه تلخ به وجود آمده است، دوباره با ماجرای انیمیشن تهران ۱۵۰۰ در صدر خبرهاست.


ادامه مطلب ...

دل دریایی‌ ات

خدایا برای امروز و فردا هایم چیز ِ زیادی از تو نمیخواهم ... فقط با گرمــی دستانم را بگیر ،

نشد بشناسمت ؛ اما تو با دل  دریایی‌ ات ،مرا از میان صخره ها برگیر ...

پدرهای قرن ۲۱!!


پدرهای قرن ۲۱!!


آیا از این که روزی به جای مادر، مجبور باشید از فرزندتان مراقبت کنید و این حس، شما را از مردی و مردانگی دورکند، نگران خواهید شد؟




آیا از این که روزی به جای مادر، مجبور باشید از فرزندتان مراقبت کنید و این حس، شما را از مردی و مردانگی دورکند، نگران خواهید شد؟



ادامه مطلب ...

شیعه امروز ...

شیعه امروز ...


 

شیعه امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمانها را به علی دارد‌ ، به علی عشق می ورزد.
حتی بر خلاف اسلام ، بر خلاف رضایت شخص علی او را بر مقام الهی می رسانند و علی اللهی و .... می شوند.
باز علی را تنها در یک چهره می بیند ، یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بُعدی را نادیده می انگارد.
با آنها آشنا نیست و علی بیش از آنچه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد به این نیاز دارد که او را و تمام او را شیعه پاک اعتقادش بشناسد.
بی شک از عوام شیعه چنین انتظاری ندارد اما از خواصِ شیعه ، از آدم روشنفکر شیعه چنین توقعی دارد.
کسی که شیعه علی است باید او را در همه چهره هایش بشناسد...
دکتر علی شریعتی

تفکیک جنسیتی در ایران !!!!

تفکیک جنسیتی در ایران: بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک(پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم ، اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است ...

1) در مسیر برگشت از مهد کودک : لضا لضا (همان رضا ) من مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !
رضا : مامان چیه ؟!

2) 3 سال بعد... در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم!
جواد : رضا رضا ، دختر چیه ؟

3 ) 5 سال بعد از 3 سال
زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی
رضا : جواد من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم .
جواد : چی ؟
رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم
جواد : جون مادرت ؟! یالاه بگو چه شکلی هستن اینا !

4) 4 سال بعد از قبلی!
سرکوچه جواد اینا
رضا : جواد چیکار داشتی گفتی زود بیا
جواد : رضا دیشب یکی به گوشیم زنگ زد . صداش خیلی عجیب غریب بود . یواشکی حرف میزد و میگفت یه دختره و از من میپرسید آیا پسرم ؟!
رضا : تو چی گفتی ؟
جواد : گفتم آره پسرم و بعدش دختره غش کرد !

5 ) 6 سال بعد ؛ دانشگاه
جواد : رضا راسته میگند پشت این دیواره پر از دختره ؟!
رضا : آره منم شنیدم.میشنوی دارن میخندن !
جواد : مگه اونا هم میخندن ؟

6 ) چند سال بعد ، شب خواستگاری
جواد : ببخشید یعنی الان شما واقعا یه دخترید ؟!

7 ) چند ماه بعد ، شب ازدواج
جواد : خوب الان باید چیکار کنیم ؟!
خانم : هیچی دیگه ،خسته ایم باید بخوابیم.شما هم برو تو اتاق خودت بخواب!

8 ) خیلی سال بعد ، دوران کهولت
جواد : دیشب مادر خدا بیامرزم به خوابم اومد گفت نمیخواهید بچه بیارید ؟
خانم : از کجا بیاریم . تو جهیزیه من که بچه نبود ، تو چرا نخریدی یه دونه ؟

9) خیلی سال بعد ...
نسل ایرانی منقرض شد

گیرم که ...

گیرم که   ...


از دیوار کوتاه دلم


ساده می پری


با حصار ِ   ...


بلندِ خیالم


چه می کنی ؟!



پرویز صادقی

ادامه مطلب ...

به این میگن عشق

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری ؟
چرا عاشقم هستی ؟
پسر گفت :
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم
دختر گفت :
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی !!!؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت :
اثبات !!!؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد …
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت :
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود :
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی ؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد …
در زمان هایی مثل الان …
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم …
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار ؟
نه هرگز …
و من هنوز دوستت دارم …
عاشقت هستم …

رهاکردن

رهاکردن



رها کردن آن چه آشنا و امن به نظر می رسد و در آغوش گرفتن آنچه نو ،بدیع و تازه است ، مستلزم شهامت روحی بسیار بالایی است.

اما به راستی هیچگونه امنیتی در آنچه دیگر با معنی و با مفهوم نیست وجود ندارد ، آنچه ماجراجویانه و مهیج تر است بمراتب امن تر است . زندگی در تحرک و جنبش و تغییر نهفته است.


آلن کوهن