آیا شما واقعا عاشقید؟
گرایش بین زن و مرد در نوع خود میتواند مفید یا مضر باشد. البته بیشتر ما حداقل یک بار در زندگی تمایل قوی را نسبت به فرد مخالف حس کرده ایم، خوب! این حس در مورد روابط معمولی شاید بتواند موثر باشد ولی در مورد مسئله ی ازدواج اگر بخواهیم تنها با اکتفا به این تمایلات و بدون توجه به معیارهای دیگر روان شناسی، تصمیمی بگیریم، ویران کننده است، چرا که نتیجه ای جز رنج، ترس از آینده، تحلیل انرژی و در آخر، در فاصله زمانی کم دچار افسردگی و سرخوردگی می شویم! در تنهایی و با صداقت کامل با خود به نکات زیر توجه کنید. مطمئنا در آخر می توانید به این سوال پاسخ دهید که آیا شما واقعا" عاشق هستید یا...: یک تمایل و گرایش مفید چیست؟ چطور می توانید بفهمید که شخص مورد علاقه شما همان کسی است که می خواهید؟!
۱) با او بسیار راحت هستید، گویی که سالهاست او را می شناسید.
4 سوال قبل از بیان دوست داشتن
بیان اینکه کسی را دوست داریم، زیبا است و نتایج خوبی را هم می تواند داشته باشد اما گاهی وقت ها لازم است قبل از بیان این جمله، جوانبی را با هم بسنجیم.
● واقعا دوستش دارید؟
آیا واقعا این حسی که به طرف مقابل داریم، حس دوست داشتن است؟ آیا واقعا او را دوست داریم یا در پس این ظاهر، خواسته های دیگری داریم؛ مثل دریافت کمک مالی، فراموش کردن یک رابطه شکست خورده، کسب رضایت خانواده یا....؟ اگر می خواهید واقعا کسی را دوست داشته باشید و این حس را حتی بدون کلام به او منتقل کنید، باید احساس تان واقعی باشد؛ وگرنه پذیرفته نمی شود.
● واقعا او خاص است؟
می توان همه آدم های روی زمین را دوست داشت اما نمی توان با همه آنها رابطه نزدیک و خاص برقرار کرد. اگر او برای شما مثل همه است و همه مثل او هستند، نباید انتظار یک رابطه خاص را داشته باشید؛ چون این رابطه در سنگ بنای اول خود مشکل دارد؛ مشکلی که می تواند ناشی از عدم شناخت شما از خواسته هایتان در زندگی باشد.
● واقعا می توانید تفاوت هایتان را بپذیرید؟
عشق و دوست داشتن مترادف با شباهت داشتن کامل با هم نیست و اگر نتوانیم تفاوت ها را بپذیریم و مدام درصدد تغییر همدیگر باشیم، نمی توانیم رابطه درستی را برقرار کنیم و زیربنای یک رابطه عمیق تر را بگذاریم.
نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر... و می دانی که کویر بدون باران زنده است... پس برو بمیر
اگر تو باوری داشته باشی دست از جست و جو برمی داری؛ اگر باوری داشته باشی گمان می کنی که از قبل می دانی.
اشو "
" هر وقت می بینم مردم در امری با من هم عقیده اند یقین می کنم که در آن خصوص به خطا رفته ام.
لاروشفوکو "
" باور چیست؟ از کجا سرچشمه می گیرد؟ هر باور، چیزی را حقیقی انگاشتن است.
نیچه "
" انسان برای برخورداری از شادی باید خودش را باور کند.
توماس پاین "
<strong>
چناچنه به طور رومزره به زبان فارسی صبحت می کیند، خاوهید تواسنت این نوتشه را بخاونید.
در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوادنه شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ی کلمات را پدرازش کرده و کمله را می خاوند.
به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما تواسنتید آنرا بخاونید!!!
از خیلی خوب به خیلی بد
خیلی خوب.........خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود
هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر در نیاوردم
که خیلی خوب چقدر زود تبدیل می شود به خیلی بد.
آفتاب...تبدیل شد به سایه، به باران
شور و شوق ......تبدیل شد به لذت، به درد
ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه جایش را داد به سر دادن سرودهای غم انگیز
خیلی زود
با "تا ابد " شروع شد
و ابد تبدیل شد به گاهی ، به هیچ وقت
و "مرا دوست داشته باش" تبدیل شد به جایی هم در قلبت برای من در نظر بگیر
خیلی زود
خیلی خوب........زودتر از آن که فکر می کردیم تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود
اگر هیچ کس به تو نگفته باشد ، حالا دیگر باید بدانی
که خیلی خوب خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد.
خیلی زود.
شعر از شل سیلورستاین
نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند
زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ، پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست پیگیر آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت .
دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند : جنگاوری رشید که سیمایی مردانه داشت پرسید چرا به سپاه ایران نزدیک می شود . پدر گفت فرزندانم می خواهند همچون شما سرباز ایران شوند .
جنگاور گفت تا کنون چه می کردند . پدر گفت همراه من کشاورزی می کنند .
جنگاور نگاهی به سیمای سه برادر افکند و گفت و اگر آنان همراه ما به جنگ بیایند زمین های کشاورزیت را می توانی اداره کنی ؟
پیرمرد گفت آنگاه قسمتی از زمین ها همچون گذشته برهوت خواهد شد .
جنگاور گفت : دشمن کشور ما تنها سپاه آشور نیست دشمن بزرگتری که مردم ما را به رنج و نابودی می افکند گرسنگی است کارزار شما بسیار دشوارتر از جنگ در میدانهای نبرد است .
آنگاه روی برگرداند و گفت مردم ما تنها پیروزی نمی خواهند آنها باید شکم کودکانشان را سیر کنند . و از آنها دور شد</span> .
جنگاور دیگری که ایستاده بود به آنها گفت سخن پادشاه ایران فرورتیش ( فرزند بنیانگذار ایران دیاکو ) ! را بگوش بگیرید و کشاورزی کنید . و سپس او هم از پدر و سه برادر دور شد .
فرزند بزرگ رو به پدر پیرش کرد و گفت : پدر بی مهری های ما را ببخش تا پایان زندگی سربازان تو خواهیم بود . ارد بزرگ خردمند برجسته کشورمان می گوید : فرمانروایان همواره سه کار مهم در برابر مردم دارند . نخست : امنیت ، دوم : آزادی و سوم : نان .