•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

گرگ هار !


گرگ هار !

گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشم هایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شده ام ، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعله چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خزامی به برم
آه ، می ترسم ، آه
آه ، می ترسم از آن لحظه پر لذت و شوق
که تو خود را نگری
مانده نومید ز هر گونه دفاع
زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی
پوپکم ! آهوکم !
چه نشستی غافل
کز گزندم نرهی ، گرچه پرستار منی
پس ازین دره ژرف
جای خمیازه جادو شده غار سیاه
پشت آن قله پوشیده ز برف
نیست چیزی ، خبری
ور تو را گفتم چیز دگری هست ، نبود
جز فریب دگری
من ازین غفلت معصوم تو ، ای شعله پاک !
بیشتر سوزم و دندان به جگر می فشرم
منشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی است
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی است
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم !
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من ؟
بی تو ؟ چون مرده چشم سیهت
منشین اما با من ، منشین
تکیه بر من مکن ، ای پرده طناز حریر
که شراری شده ام
پوپکم ! آهوکم!
گرگ هاری شده ام


از استاد اخوان ثالث