•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

•*´¨`*•.¸دوستان¸.•*´¨`*•.¸

هرکس به اندازه ی اهدافش ثروتمنداست

خانمها اینطوری شاد باشید!


خانمها اینطوری شاد باشید!



این راهها عبارتند از :
▪ نقطه ضعف خود را بشناسید و از همین حالا دست به عمل بزنید .
▪ قبل از اینکه بخواهید ذهنتان را آرام کنید ، عصبانیت ، نگرانی ، احساس گناه را دور بریزید و بعد بخوابید .
▪ همیشه مثل اردک عمل کنید ، در ظاهر آرام و ساکن باشید اما زیر آب نهایت سعی خود را بکنید و پا بزنید .

ادامه مطلب ...

دروغ پسرانه !!!


دروغ پسرانه !!!





۱. خیلی میخوامت(ماشاالله پسرها همه رو میخوان )

۲ .همیشه به یادتم(مخصوصا موقع لالا)


۳.تا اخرش با هاتم(ولی از یه نوع دیگش)


۴.غیر تو به هیچکسی فکر نمیکنم(اره جون عمت)


۵.من بهت اعتماد کامل دارم(مخصوصا در حین تلفن پشت خطی داشته باشی)



۶ .تا حالا با هیچ دختری انقدر صمیمی نبودم(به جز خواهرم)


منبع: قشنگ ترین دقایق در کنار هم...

غضنفر به فرنگ میرود


غضنفر به فرنگ میرود



روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و
همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها میکنه
خلاصه
همسرغضنفر گفت :حالا ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟
غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....
همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!
غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه؟
خلاصه
غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..
این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟






 
ادامه مطلب ...

اگر خسته ای، بخوان!


راه های پرانرژی تر شدن


اگر خسته ای، بخوان!


بدن ما با تبدیل کردن انواع غذاها به گلوکز (قند ساده)، انرژی موردنیاز روزانه اش را کسب می کند... 

به همین خاطر، بعد از مدتی گرسنگی یا تشنگی شدید، خسته و بی رمق می شویم و حس می کنیم که قند خونمان افتاده! بدن ما از طریق جذب انواع مواد مغذی (چربی ها، پروتئین ها و کربوهیدرات ها یا قندها)، سوخت موردنیازش را تامین می کند و اگر ما درست غذا بخوریم و بدانیم که داریم چه می خوریم، می توانیم این سوخت را به تدریج وارد بدن کنیم تا سطح قندخو نمان ظرف مدت کوتاهی بعد از غذا خوردن، دوباره پایین نیاید و مجبور نشویم غذای دیگری بخوریم و دچار اضافه وزن شویم. در «سفره سالم» این هفته، شما با چند راهکار ساده اما کارآمد آشنا خواهید شد که با رعایت آنها می توانید سوخت کمتری را وارد بدنتان کنید و در عوض، انرژی بیشتری داشته باشید.


ادامه مطلب ...

انشاء در مورد تابستان سال گذشته


انشاء در مورد تابستان سال گذشته

تابستان سال گذشته بسیار خوب و پر برکت بود!
تابستان سال گذشته :
پسر خاله ام زیر چرخ تریلی رفت وله گشت وما در مراسم ختمش شرکت کردیم.
خیلی میوه وخرما وحلوا خوردیم وخیلی خوش گذشت,ما خیلی خاک بازی کردیم , من هر چه گشتم پسر خاله ام را پیدا نکردم , پدرم خیلی مارا با بیل زد.بدون دلیل !
من در پارسال خیلی درس خواندم ولی نتوانستم قبول شوم ومن را از مدرسه اخراج کردند.
پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کار کنم , اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می زد و گاهی که خیلی عصبانی می شد من را به زمین می بست وبا ماشین مشتریها از روی من رد می شد.
من خیلی در کارهای خانه به مادرم کمک می کردم, مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست می داشت ومن را خیلی ماچ می کرد پدرم حسود بود ومن را با شیلنگ کتک می زد!!!!
تابستان گذشته خواهرم وشوهر خواهرم خیلی از هم طلاق گرفتند در ضمن خواهرم حامله است , پدرم می گوید یا پسر است یا دوقلو ! ولی من چیزی نمی گویم چون نمی دانم بچه ای به این اندازه از شکم خواهرم در نخواهد آمد.
در سال گذشته ما به مسافرت با قطار رفتیم.من در کوپه پدرم را عصبانی کردم وپدرم من را به تخت بست ومن تا صبح به همان وضع خوابیدم.
پدرم در سال گذشته خیلی سیگار می کشید ومادرم خیلی ناراحت است وهی به من می گوید :
کپی اوغلی , ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهد پدرم خیلی عصبانی می شودشاید من را خیلی دوست دارد

که دلش نمی خواهد مادرم به من فحش دهد.
در سال گذشته ما به عید دیدنی رفتیم ومن حدودا خیلی عیدی گرفتمولی پدرم همه آنها را گرفت ویک آنتن ماهواره خریدکه بسیار بد آموزی دارد و من نگاه نمی کنم و پدرم از صبح تا شب نمیدونم چی نگاه میکرد که هی بشکن می زند.
پدرم در سال گذشته رژیم گرفته چیپس وماست موسیر می خوره
من خیلی سال گذشته را دوست دارم ....
این بود انشای من

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::



بچه ها این انشا همش الکی بوده و فقط واسه خنده بوده امیدوارم

خوشتون اومده باشه.



دریچه


دریچه

ماچون دو دریچه ٬ روبروی هم٬

آگاه ز هر بگو مگوی هم.

هر روز سلام و پرسش و خنده٬
هر روز قرار روز آینده.
عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته هست٬
زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.
نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬
نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.



اخوان ثالث

دشتهای آلوده ست

دشتهای آلوده ست

 

در لجنزار گل لاله نخواهد روئید

در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟

ادامه مطلب ...

گاه یک ستاره


گاهی

گاه یک ستاره


یک ستاره گاهی


می‌تواند حتی در کفِ یک پیاله‌ی آب


خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند!


آن وقت تو می‌گویی چه ...؟


می‌گویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه


کافی نیست!؟


(سید علی صالحی)

"کتیبه"

"کتیبه"


فتاده تخته سنگ آنسوی تر، انگار کوهی بود

و ما اینسو نشسته، خسته انبوهی

زن و مرد و جوان و پیر

همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای

و با زنجیر

اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی

به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود

تا زنجیر

ندانستیم

ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان

و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم


ادامه مطلب ...

سه پرسش سقراط


سه پرسش سقراط





هر زمان شایعه ای روشنیدیدو یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!

*

*

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟

سقراط پاسخ داد:"لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."مرد پرسید:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.

اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنیده ام."سقراط گفت:"بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست.

حالا بیا پرسش دوم را بگویم،"پرسش خوبی"آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟"مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.

سقراط ادامه داد:"و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"سقراط نتیجه گیری کرد:"اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟